عین لام

کوتاه نوشته هایی به کوتاهی عمر..

۱۰۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت عباس» ثبت شده است

دستان عباس

عباس کربلا با تو دست می دهد

و تو آنقدر محو زیبایی دستانش می شوی...

که آنها را برای خودت بر می داری خدا جان...

۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۵:۵۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

صادرات عشق

چه خوش باورند آنان که می گویند

ماموریت  عباس رساندن آب به خیمه ها بوده

و در انتها با افسوس می گویند نشد!!!

 اما ماجرا چیزی دیگری است

او قرار بود فدا شدن در راه حسین را 

به دست ما برساند

و رساند...

.............به عبارتی دیگر:

محاسبه ی حرکت او بر مدار

واردات آب ، تحلیلی آبکی است...

او فقط به صادرات عشق حسین می اندیشد

آن هم در وسعتی بین المللی

۲۶ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۰۰ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

دستان ساقی

عباس جان

غیر از سرت

به نیزه ها زدن

دستان تو را...


۰۶ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۳۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

ادب حسین

به سکوت حسین خرده ها گرفتند...

نمی دانستند به احترام برادرش حسن،

در پیش او سخن نمی گوید.

عباس هم از او یاد گرفت

از حسین!

۰۲ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

برای عباس

گفتند "در سرش فکر حسین است

چاره چیست؟"

کسی گفت "عمود اهن!!"

۲۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

تصویر خدا

وقتی قرار است خدا

به تصویر بکشد خودش را

قلمش، دستان عباس می شود و

 مرکبش خون حنجرت...

۱۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۲:۲۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

پیراهن استین کوتاه

برای اولین بار بود

آستین پیراهنی را بریدند و

سراغ بچه های حسین آمدند...

می گفتند "شبیه چنین چیزی شده

عمویتان عباس..."

 

۰۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۳:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

ولدی

برای سیراب کردن بچه های فاطمه

به شریعه میزند...

که فاطمه سیرابش می کند

با واژه "ولدی..."

همانجا سجده شکر به جدا می اورد...

و تو خیال می کنی از مرکب افتاده است عباس.

پی نوشت:

حتی به خود اجازه نمی داد

چنین آرزو کند

پسرفاطمه گشتن...

کربلا،سرزمین آرزوهاست.

۲۹ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

حسینم

بعد از عاشورا

ام البنین فقط می گفت "حسینم..."

شنیده بود عاشورا،برای عباسش

مادری کرده زهرا...

۲۹ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۰ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

راز دستان علمدار

باور نمی کند ام البنین 

دستان تو را بریده اند

آری

باور کردنی نیست.

ماجرا چیز دیگریست

دشمن را دنبال خود کشانده ای...

و دستانت را

در دو نقطه  که امید یافتن آب است

رها می کنی

تا فرصتی پیش بیایید برای کندن زمین...

شاید قطره آبی...

۱۲ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۰۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام