مرا به لجن کشیدی...
چرا دلخور باشم !
طبیب حاذقی می گفت
جواب می دهد لجن درمانی !
مرا به لجن کشیدی...
چرا دلخور باشم !
طبیب حاذقی می گفت
جواب می دهد لجن درمانی !
چیزی شبیه 11 سپتامبر بود
اولین بار که دیدمت...!
با آن دو چشم سیاهت
زدی به برج های دو قلوی دلم
اتقاقا بی قاعده هم نبود
این حادثه!
چه بین شما گذشت
گفتمش
"چیزی شبیه ارگ بم
که یک شبِ زیرو رو شد!!
گوش می کنی
می خندی
و دوباره تکرار هزار باره...
چقدر رویایی!!
حالا از آن روزها خبری نیست
زودتر می گفتی برایت
"جغجغه"ایی بیش نبوده ام!!
تمام آنچه از تو برایم مانده
همان عکس3در4 سیاه و سفیدی است
که در کیف جیبی ام
جامانده!!