بعد ان همه اصرار
نگفت "برو" قاسم
آغوشش را باز کرد و گفت "بیا" عمو
بیا خداحافظی کن!
این گوسفندها...
نذر کرده اند تا دهۀ اول محرم
پای تکیه ها و دسته های عزای تو
قربانی شوند...
دلم سیاه شده،
باکی نیست
قرار است مادرت
تا چند روز دیگر
بالای این دل سیاه ، بدوزد
کتیبۀ اشعار محتشم را
حروف مقطعه
جز اشاره به تو و علی اکبر وعباست
چیز دیگری نمی تواند باشد!
نگو رعدوبرق...
این صدای نفرین آسمان است
دارد قاتلین حسین را لعنت می کند!