من برای عباس قلبم شکست و
تو کمرت...
تا آن روز که آمد بالای سر علی اکبر ...
کسی صدای گریه ی حسین را بلند نشنیده بود...
خواستم بگویم صدای گریه ی خدا را...
و من از خود هر روز میپرسم
در "بی حسین" بودن چه بود مگر
که در "با حسین" بودن نبود؟!
و هنوز جوابی جز "هوی و هوس" نیافته ام...
امده بودن کربلا
تا به دست تو کشته شوند حسین...
افتخاری بود برایشان
که مقتولت باشند.
اولین بار حسین را
وقتی زیارت کرد...
که تو راهی میدان شد علی...
دهانم یکبار بوی تو را بگیرد!!
پی نوشت:
حسین جان
علی اکبری مرا ببوس..
پی نوشت:
قابل توجه او که گفت
عشق را زیر باران باید جست!
حسین عشق!
نگذاریم این عقل
بار دیگر به سینه عشق
پا بگذارد!
لج کوفیان را
در اورده بود
برای همین
تلاش کردند
با هر چه دستشان است
طرح صورتت را عوض کنند!!