با عجله به کوفه بردند
تا زودتر عید اعلام کنند
هلال زینب!
خواست جلویشان را بگیرد قاسم
که خودش را انداخت
زیر پای مرکبها،
سر درد عجیبی سراغم می آید
گمانم از "عمود آهن" باشد!
کعبه در چنگ آل سعود
دل در چنگ آل نفس و شیطان
ببین حسین جان که
فقط "کربلا" مانده برایم!!
این بنده ی همیشه شاکی را
راضی بگردان!
و ذره ایی ز رضای حسین
به ما بچشان!
تا بالاخره
یکی فقط یکی
خالص برای تو !!
و می دانم همان یکی
دستم را خواهد گرفت!
دور تا دورش را گرفتند...
و او این وسط
نقش زمین، سرخِ سرخ
از آسمان که نگاه می کردی
شده بود انگشتری عقیق!
کوفیان گفتند
"باید حکاکی کرد حسین را!"