پابه سن گذاشته ها فریاد زدند"محمد آمده یاری حسین"
جوان تر ها حیران وسط معرکه می شنیدند
"این سحر حسین است
او هم مثل پدرش ساحر است و کافر...
فریب نخورید...
با شمشیرهایتان فتنه ی این جادوگر را بخوابانید..."
پابه سن گذاشته ها فریاد زدند"محمد آمده یاری حسین"
جوان تر ها حیران وسط معرکه می شنیدند
"این سحر حسین است
او هم مثل پدرش ساحر است و کافر...
فریب نخورید...
با شمشیرهایتان فتنه ی این جادوگر را بخوابانید..."
..."یَـــوْمَ لا یَنْفَـعُ مــالٌ وَ لا بَنُــون"...
یعنی فقط حسیــن
فقــط.
...پـــی نوشــــت...
این جواب توست که میگفتی
"زندگی فقط هیئت نیست"
سوره شعراء آیه 88.
روی مرکب باشد
تیرها به ذوالجناح می خورد
خودش را زمین انداخت.
به خیمه ها بیاورد
از اینجا/ غربتت/ معنا می شود/ حسین.
از اینجا که صدای شیهه ی اسبی /به گوش می رسد...
که کنار دریا/ روی ساحل جان داده اند...
علت مرگشان را از من بپرسی/خواهم گفت
برای هم دردی با شش ماهه ی حسین
به گردنش زدند!
از خدا خواسته بود
شبیه بابا پر بکشد حسین...
پی نوشت:
فرقش را شکافته یافتند قبل از آن
نگاهش کرد
برای محتضر /سخت است حرف زدن/ بانفس/ شمرده و ارام گفت:
"دلم نمی آید / بسوزی در آتش دوزخ
برو / حیف است / دلم می سوزد / برو"
گریه امان نداد کوفی را
" در قتلگاه،به قصد سرت امدم،
غم مرا می خوری ، حسین"
...پی نوشت:
و تاریخ از شهادتش پیش روی حسین حکایت دارد!
روضة الشهداء، الکاشفی ،ص:438
با علم به شهادتش
به کربلا می برد اهل و عیالش را..
چرا؟
"
گفتم "مگر جای امن تری بود برایشان...
جز در رکاب حسین؟"