آمدند خانه ی حسین
گفتند"نشانه ای می خواهیم برای اثبات امامت تو!!"
گفت "پدرم علی را که می شناسید؟"
گفتند "آری،خدایش بیامرزد"
پرده ی اتاق را کنار زد
همه دیدند در اتاق نشسته،
علی بن ابیطالب!!!
آمدند خانه ی حسین
گفتند"نشانه ای می خواهیم برای اثبات امامت تو!!"
گفت "پدرم علی را که می شناسید؟"
گفتند "آری،خدایش بیامرزد"
پرده ی اتاق را کنار زد
همه دیدند در اتاق نشسته،
علی بن ابیطالب!!!
بذر شومی که در سقیفه کاشتند
می شود کربلا
نمی بینی مگر
با داس، سراغ سرها امده اند!!!
سپاه کوفه را می شکافد...
و مرور می کنند یهودیان
خاطرات عبور از نیل را....
کوفیان گفتند "محمد است"
یهودیان صدایش زدند" موسی.."
و قاتلین حسین/ شمشیر را...
نمی دانستند به احترام برادرش حسن،
در پیش او سخن نمی گوید.
عباس هم از او یاد گرفت
از حسین!
قرآن خوانده ای سر به نی...
از خشم دهانش کف کرده بود
فریاد می زد
"دروغ است دروغ
اینها افسانه هایی است که علوی ها ساخته اند
به شما ثابت خواهم کرد
خیزرانم کجاست؟"
چنین شد
که خیزران به لب و دهانش می زد
با حرص خوردن می گفت
"بخوان حسین
بخوان..."
و شخم می زند تا اثری نماند از مزار حسین
حالا امام نقی با چنین کسی روبروست
با متوکل ملعون...
دشمن درجه یک علی و فرزندانش...
ولی نمی دانم چرا اهل دود بود!
گفتمش"چشمانت را ببند
حسین یا یزید
کدام را پای قلیان می بینی؟!"