نیزه راحت می رفت
بین سینه ولی
بیرون آمدنش
کار چند کوفی بود
مگر به این راحتی
نیزه ها حاضر بودند
سینۀ تو را
رها کنند!
نیزه راحت می رفت
بین سینه ولی
بیرون آمدنش
کار چند کوفی بود
مگر به این راحتی
نیزه ها حاضر بودند
سینۀ تو را
رها کنند!
می زدند
تا بیفتی و
بعد دوباره
بلندت می کردند!
می خواستند
شبیه مادرت
کنند حسین...!
تا صبح
همه نماز خواندند
ولی تو نمازت
پاسداری از
خیمۀ زینب بود
عمود آمد
تا پینه های
پیشانی ات را
محو کند
اینان عمری به همه گفته بودند
پسران علی هم
مثل پدرشان
بی نمازند...
"تشنه ام پدر..."
او نگفت آب!
علی اکبر خوب می داند
خدا پیش بابا است!
اری حسین تقسیم می کند خدا را...
هیچ چشمی
مانند علی اکبر
ندیده بود
پس قرار گذاشتند
شهیدش کنند
بی مانند!
فقطعوه بالسیوف ارباً ارباً
چه بهتر
که لیلا نبود کربلا...!
حالا مگر رباب بود
با علی اصغرش
چه کردند؟!