زندگی تو را می خوانم حسین
و یقین می شود حاصل
که الفتی دیرینه دارم
با کوفه و کوفیان...
گناه من
شاهد بر این
ادعاست
زندگی تو را می خوانم حسین
و یقین می شود حاصل
که الفتی دیرینه دارم
با کوفه و کوفیان...
گناه من
شاهد بر این
ادعاست
امشب
هم عده ایی آمدند
پیش حسین و
هم عده ایی رفتند...
ما جزو کدام دسته ایم؟
شب عاشورا
تمام کربلا را
علی می دیدند
و دیوانه وار
مثل شتری که دهانش
کف کرده باشد
حمله می کردند و
ناسزا می گفتند
از آتش زدن خیمه ها می گویم
حتی خیمه های حسین را هم
علی می دیدند
دیگر بچه ها و
حتی دختران
جای خود....
وقتی که افتادی بر زمین
از نزدیک، یعنی خیلی نزدیک
کماندارها نشانه گرفتند تو را
دارم می بینم انگار
زمین کربلا
شده است حسین و
حسین شده است
شش ماهه...
نیزه راحت می رفت
بین سینه ولی
بیرون آمدنش
کار چند کوفی بود
مگر به این راحتی
نیزه ها حاضر بودند
سینۀ تو را
رها کنند!
می زدند
تا بیفتی و
بعد دوباره
بلندت می کردند!
می خواستند
شبیه مادرت
کنند حسین...!