با لباس رزم
به انتظار تو ایستاده اند
علی اکبر و عباس...
کوفیان
خیمه ها را
به آتش کشیدند
تا بچه هایت
به چشم خود ببینند
قصه های مدینه را
خانه و آتش و مادر
لالایی هر شب
تو بود برایشان
حسین
تحریم لغو می شود
اما بعد کشته شدن حسین...!
این آب از گلوی کسی
پایین نمی رود...
زندگی تو را می خوانم حسین
و یقین می شود حاصل
که الفتی دیرینه دارم
با کوفه و کوفیان...
گناه من
شاهد بر این
ادعاست
امشب
هم عده ایی آمدند
پیش حسین و
هم عده ایی رفتند...
ما جزو کدام دسته ایم؟
شب عاشورا
تمام کربلا را
علی می دیدند
و دیوانه وار
مثل شتری که دهانش
کف کرده باشد
حمله می کردند و
ناسزا می گفتند
از آتش زدن خیمه ها می گویم
حتی خیمه های حسین را هم
علی می دیدند
دیگر بچه ها و
حتی دختران
جای خود....
وقتی که افتادی بر زمین
از نزدیک، یعنی خیلی نزدیک
کماندارها نشانه گرفتند تو را
دارم می بینم انگار
زمین کربلا
شده است حسین و
حسین شده است
شش ماهه...