زندگی

امام زمان
تنها دلخوشی خدا برای
ادامه دادن بازی زندگی ما...

کمردرد

در مقتل تا به نام عباس میرسم
 عجب کمردردی سراغم می آید!

خواب

تا عباس بود

دشمن خواب نداشت

و حالا بعد او

بچه های حسین خواب ندارند...!

حرص خدا

لباس هایت را بردند

تا زخم هایت هویدا شد.

می خواستند حرص خدا را در بیاورند!

دست عباس

گفته بود:
"سرحسین را می خواهم و
دست عباس را..."

شکار لحظه ها

مشک را به دندان گرفته عباس...
کوفیان با تیر
شکار لحظه ها میکنند
و  مشک را به سینه اش
می چسبانند!

زخم حسین

قرار بر این میشود
حسین دشمن را به خود مشغول کند
و عباس با استفاده از این فرصت
 آبی بیاورد برای بچه ها...
اینجاست که عباس
خود را سرزنش می کند!
چرا که حسین زخم ها میخورد
اما آبی به خیمه نرسیده است

سقای

شنیده بودند
عباس سقاست
از عمد آب را  بستند!
فقط  برای بی آبرو کردن سقا !!

توبه

بزودی
 برای هرچه
به غیر حسین
اینجا نوشته ام
توبه میکنم!

حرف سنگین

ازعمود اهن برایش سنگین تر بود

حسین به او گفته بود

"جانم فدایت عباس"