حرفهایی است
که می تواند
همه چیز را عوض کند
حتی تو را
که خو کرده ای به امروزت...
از آن جمله
این است:
"ما من شیء تراه عیناک
چیزی نیست که چشمانت آن را ببیند،
إلا و فیه موعظة
مگر آن که در آن پند و اندرزی است.
راوی موسی بن جعفر"
حرفهایی است
که می تواند
همه چیز را عوض کند
حتی تو را
که خو کرده ای به امروزت...
از آن جمله
این است:
"ما من شیء تراه عیناک
چیزی نیست که چشمانت آن را ببیند،
إلا و فیه موعظة
مگر آن که در آن پند و اندرزی است.
راوی موسی بن جعفر"
رسیدگی به پرونده قتل محسن بن علی ست...
از قوم و خویشی با پیامبر استفاده می کرد.
برای همین در کنار مدفن رسول خدا
گفت "سلام بر تو ای پسرعمو!"
در همین حین شنید کسی می گوید
"سلام بر تو ای پدر"
سلامی از امام کاظم به حضرت محمد
آب پاکی را بر دستان هارون ریخت.
ساحری را اجیر کرده بود هارون
جسارت کند به امام
کاخ را روی سرش گذاشته بود با قهقهه هایش
و لحظاتی بعد،
بیهوش بر زمین افتاد هارون!
چرا که حجت خدا
به عکس شیر روی پرده، اشاره ای می کند
وساحر در خونش دست وپا می زند!
سند:
المناقب جلد 4 ص 300
برای مردم چند حدیث خواند...
به برادرش که مدعی امامت بود گفت
"حالا نوبت توست ،بفرما"
با صوت قرآن موسی بن جعفر
احساسی می گوید
به سبک حسین بوده تـلاوتش...
عادتش را
هدیه می فرستاد
برای آنان که اذیتش کرده بودند!!
خلیفه پیغامی برایش فرستاد.
" حاجتی داری بگو ،پسر صادق"
جواب فرستاد "تا خداهست،چه حاجت به کس"
از یکدیگر می پرسیدند
"راستی به چه جرمی اینجاست؟
موسی بن جعفر"