عقربه های ساعت...
گاهی انقدر دور
و گاهی اینقدر نزدیک
و این داستان ادامه دارد....!
عقربه های ساعت...
گاهی انقدر دور
و گاهی اینقدر نزدیک
و این داستان ادامه دارد....!
همان که خواست از خواب بیدارت کند...
پرتش کردی گوشه ایی ...
انار را که گاز می گیرم
مزه ی تو را میدهد
ترش و شیرین
برای همین
یک دانه اش را هم
از دست نمی دهم
اصلا شاید تو
راز بهشتی بودن اناری
که باید همیشه
من چشم به دیوار بگذارم تا
تو قایم شوی...؟!
نه من این بازی را دوست ندارم!
نکند برای این است
همیشه خوابت را می بینم....