خلیفه پیغامی برایش فرستاد.
" حاجتی داری بگو ،پسر صادق"
جواب فرستاد "تا خداهست،چه حاجت به کس"
خلیفه پیغامی برایش فرستاد.
" حاجتی داری بگو ،پسر صادق"
جواب فرستاد "تا خداهست،چه حاجت به کس"
گفت: "سپاس خدای را
همیشه دنبال جای خلوتی بودم
برای مناجات با او!"
همگی می شناختنش
هفته ای چند بار
کارشان شده بود همین
برگه ای می گذاشتند روبروی علی بن محمد
می گفتند بنویس
"نام
نام خانوادگی
آدرس دوستان و آشنایان..."
جرمش توطئه علیه نظام و خرابکاری بود
متهم بود با بیگانگان ارتباط دارد
شاید منظورشان خدا و اهل بیت بوده ...
نمی دانم.
خوشحالم، بس زیاد.
چرا که فهمیدنت ، جز رنج حاصلی نداشت .
فهم اینکه چقدر بچه ای عزیرکم.
راستی هنوز دوست داری ملوسک این و ان باشی؟
فقط خواهش می کنم پس از مرگم
ادای از دست دادنم را در نیاوری
و خاطرات تلخ باهم بودنمان را
که بعد از مرگ برایت شیرین می شود
برای این و آن نقل نکنی
بگذار کثیف نکنم کفنم را
چرا که شدیدا حالم بهم می خورد
از احترام گذاشتن های تشریفاتی و
محبت های زورکی و نمایشی...
بی مهری هایت را با خود پیش خدا خواهم برد
پرونده ای است قطور
خدا را به شما می سپارم
قدرش را کمی بیشتر بدانید.
توهم گذر زمان است.
چیزی به نام زمان وجود نداشته و ندارد
و ساعت به عنوان نشان دهنده گذز زمان
یک شوخی بامزه بود که بعدها جدی گرفته شد.
اینجا محضر خداست.
و در حضور او زمان معنا پیدا نمی کند...
تبرکی آن را به محاسن کشیدی
چرا که خدا خونش را
به امانت گذاشته، در رگ های تو حسین جان
تا کسی او را نبیند...
چرا که بعد دیدارش خیلی ها گفتند
نقی خداست...
امام جمعه مکه،
نوشته بود برای متوکل
"مکه و مدینه را می خواهی
فکری کن برای علی بن محمد
او مردم را به خود می خواند
نه خدا...!!!"