پی نوشت:
هجوم این همه غم به تو، چرا؟
گاهی از خوب می پرسم!!
و جواب می دهم مگر
غم ها دل ندارند،که عاشقت باشند.
پی نوشت:
هجوم این همه غم به تو، چرا؟
گاهی از خوب می پرسم!!
و جواب می دهم مگر
غم ها دل ندارند،که عاشقت باشند.
و اگهی اش را، در روزنامه های کثیرالانتشار کوفه
به چاپ رساندند
چنین شد، که جایزه بگیرها
همه راهی نینوا شدند
ارث می رسد به علی اصغر حسین...
همان که بعدها
کادو گرفته می شود
تا راهی جشن تولد پسرکی در کوفه شود.
و کمی بعد تر
خوابهای آشفته ی همان کودک...
گهواره را راهی آتش تنور می کند.
..............................پی نوشت:
تصورات بنده است نه تاریخ!
مسجدالنبی کلاس درس زهرا شود
دست زینب را می گیرد
"دخترم بیاو ببین.
اینگونه باید با خطبه هایت
بهم بریزی شام را....
وقت غسل به تن داشت ،نزد علی است.
با دیدنش ، فاطمه بیهوش بر زمین می افتد.
سوال این است
اگر ببیند پیراهن حسین را....
روزی دست مادر آب دهد...
مادر می گفت"آب"
حسن و زینب از جا می پریدند...
تا مبادا حسین...
آخرین بار که برای مادر آب برده بود...
نفس زهرا بالا نیامده بود از گریه...
به شریعه میزند...
که فاطمه سیرابش می کند
با واژه "ولدی..."
همانجا سجده شکر به جدا می اورد...
و تو خیال می کنی از مرکب افتاده است عباس.
پی نوشت:
حتی به خود اجازه نمی داد
چنین آرزو کند
پسرفاطمه گشتن...
کربلا،سرزمین آرزوهاست.
ام البنین فقط می گفت "حسینم..."
شنیده بود عاشورا،برای عباسش
مادری کرده زهرا...
ظهر عاشورا گفته اش را ثابت کرد
بعد از نماز حسین ،
مقابلش بر زمین افتاد
تیرها را شمردند
دیدند در حمایت از مولایش
13 تیر خورده است.
از نام ونشانش که بپرسی، می گویند:
سعیدبن عبدالله حنفی
گویا پیامبر از احد بازگشته
گفت محمد زبانت را در دهانم بگذار
گفت "بابا علی اکبرم!!"
یاد دوران کودکی اش افتاده است حسین...
پی نوشت:
در علل الشرایع آمده است که : بعد از تولد امام حسین علیه السلام نه از فاطمه و از هیچ زنى دیگر شیر نیاشامید و رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) هر روز حاضر مى شد و زبان مبارکش را در دهان حسین علیه السلام مى گذاشت و حسین علیه السلام زبان جدش را مى مکید و سیر مى شد و گوشت او از گوشت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) روئید.