ام البنین فقط می گفت "حسینم..."
شنیده بود عاشورا،برای عباسش
مادری کرده زهرا...
ام البنین فقط می گفت "حسینم..."
شنیده بود عاشورا،برای عباسش
مادری کرده زهرا...
ظهر عاشورا گفته اش را ثابت کرد
بعد از نماز حسین ،
مقابلش بر زمین افتاد
تیرها را شمردند
دیدند در حمایت از مولایش
13 تیر خورده است.
از نام ونشانش که بپرسی، می گویند:
سعیدبن عبدالله حنفی
گویا پیامبر از احد بازگشته
گفت محمد زبانت را در دهانم بگذار
گفت "بابا علی اکبرم!!"
یاد دوران کودکی اش افتاده است حسین...
پی نوشت:
در علل الشرایع آمده است که : بعد از تولد امام حسین علیه السلام نه از فاطمه و از هیچ زنى دیگر شیر نیاشامید و رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) هر روز حاضر مى شد و زبان مبارکش را در دهان حسین علیه السلام مى گذاشت و حسین علیه السلام زبان جدش را مى مکید و سیر مى شد و گوشت او از گوشت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) روئید.
پیامبر دعایی می خواند بر پیاله ای آب...
اشک در چشمان پیامبر بی معنا نیست
نشانه های بارداری بر"عطشان" است.
از این می سوختند و بغض کرده بودند
که به یغما رفته
گردن بند،چادر ،مقنعه و پیراهن زهرا...
یعنی دلش نمی اید با او روبرو شود
می گوید "حیف است حسین..."
در این تعقیب وگریز
درنهایت پیروزی با حسین است
مثل همیشه
در کربلا مرگ را در آغوش می گیرد...
اینجاست که باید گفت خوش به حال مرگ...
علی ،خانه اش را وقف عزا کرده است
تحمل دیدن عزاخانه را نداشتند
کمربستند به ویرانی اش...
...........پی نوشت:
مخالفین هیئت هاو روضه ها
فرزندان فکری اولی و دومی هستند.
بیش از این خدا را منتظر نگذارید...
نمی شنوید مگر
صدایم می زند...
دستان تو را بریده اند
آری
باور کردنی نیست.
ماجرا چیز دیگریست
دشمن را دنبال خود کشانده ای...
و دستانت را
در دو نقطه که امید یافتن آب است
رها می کنی
تا فرصتی پیش بیایید برای کندن زمین...
شاید قطره آبی...