علی دست به ذوالفقار ببرد
تا جور شود بهانه، قتل عام.
علی دست به ذوالفقار ببرد
تا جور شود بهانه، قتل عام.
آنقدر دلربایی کرده ای
تا تو را پذیرفت
به دخترخواندگی اش ، خدا
خودت را در دلم بزرگ کن
تا جایی برای خودم نباشد.
پی نوشت:
ممنون از اینکه وقت برایم می گذاری
تا حرفهای بچه گانم را بشنوی
به امید روزی که بگویم
خدای من
و بشنوم
جانم.
روسری فاطمه را
به آرامی کنار زد محمد.
علی می بیند
برای اولین بار فاطمه را...
پی نوشت:
اجازه نمی دهند جلوتر بروم...
قلمم را که می سوزانند هیچ
خودم را هم...
اگر پیامبر نبود
زمین و آسمان ظرفیت درک این صحنه را نداشت و
بهم می ریخت همه چیر...
می دانم فقط
زیباترین تابلویی ست که به دست خدا کشیده شده است.
صورتش را سپر کرد
زهرا
پی نوشت:
همه سینه سپر می کنند و او صورت
چرا که سینه را سپر کرده چند روز قبل ...
ثواب نماز بر فاطمه
از خدا می خواهند
مرگش را ببینن...
میگفتم: هرچه قیمتی باشد،
پنهان می کنند زیرخاک
پی نوشت:
البته خدا یکی چون مرا ،برای اینکه دیگر نبیند
به رویم خاک خواهد ریخت.
یکی این است:
تو سوی خدا می روی و
من سوی آتش...