مثل عمر من
که روزی تمام خواهد شد...
اما سوال این است
چه کسی دارد رمان مرا می خواند؟
فصل چندم کتاب من است؟!
فقط خدا می داند!
باید به انتظار نشست
به انتظار پایان داستان ...
پاورقی:
قیدار نام آخرین رمان رضا امیرخانی
سه خادم
برگزید
و راهی کرد حرم.
پی نوشت:
به مناسبت کربلا کرفتن
سه نفر از خادمین هیئت
"امیرخانی" را بخوان...
به زور هم کسی "منِ او"یش را
هدیه داد.
دلچسب نبود
همان چند خط اول....
ماهم...
که با تارهای خویش
خودکشی کرده بود...
اما گنجیشک ها در جلسات شورای حل اختلاف گفتند
"او قربانی دامی شده است
که برای دیگران پهن کرده..."
....سینوس نگاه دیالکتیک تضادت
با کوتانژانت قلب گوته را
به نیچه گانه ات که بوی سک می گیرد
عوض نخواهم کرد با آن طرف لیمیت هملت و رایدکال سهراب
آه ای الهه ی تانزانت عشق زهرماری شعله های ابی...
گفتم "نه بابا واسه چی؟
دعا کن 57 سال عمر کنم
اندازه امام حسین!"
...پی نوشت...
به مناسبت روز تولدم 21 اردیبهشت...