خطبه هایش داشت ،کار کوفیان را می ساخت...

کسی گفت "می توانم دهانش را ببندم

خرجش چند اشرفی است..."

بی درنگ چند کیسه انداختند پیش پایش

همه دیدند ناگهان  نشست

تیری بر دهان حسین...