هیئت فاطمه صبح و شب برقرار است...

همسایه ها شاکی می شوند.

صدای گریه را کم کنید...

بس است/ چقدر روضه /چقدر گریه/ چقدر اشک...

مثل همین حرفها که می شنویم هر روز

اما کار از آرام شدن گذشته است...

دیوار به دیوار مسجد باشی و...

 اجازه ندهند مراسم در ان برگزاز شود وحتی

 روضه خانگی هم ممنوع

اینجاست که علی مجبور است بیت الاحزان را بیرون شهر به پا می کند

کار هر روزشان می شود  هیئت...

زهرا روضه خوان است و گریه کن

حسن وحسین مستمعین ثابتش

گر عاشق رنگ معشوق پذیرد

همین است انتهای داستان ما...