باور نمی کند ام البنین 

دستان تو را بریده اند

آری

باور کردنی نیست.

ماجرا چیز دیگریست

دشمن را دنبال خود کشانده ای...

و دستانت را

در دو نقطه  که امید یافتن آب است

رها می کنی

تا فرصتی پیش بیایید برای کندن زمین...

شاید قطره آبی...