برای مشکلاتش راه حلی یافته بود/خوشحال/سر از پا نمی شناخت/همسرو دوقلوهایش را فرستاد منزل مادرش /بعد از مدتها بود خودش رختخواب را  انداخت/ ارام به اشپزخانه رفت و شیر گاز را باز گذاشت...

می دانست شب اخر است...چند قرص خواب آور بالا انداخت  و ارام چشمانش را بست!!

فردا صبح با صدای بچه ها که بیدار شد/ چای و پنیر و  گردو  را که جلویش دید/متعجب از خود  پرسید /هنوز زنده ام؟ یا شاید خواب ...!!؟/ اخبار صبح گاهی جوابش را داد

  به دلیل مصرف بیش از اندازه، ازدیشب با قطعی گاز مواجه بوده ایم....