تا دیشب صدا زدی
"ای بی کفن حسین"
وقت دفن شده و
دم گرفته اند اهل خرابه
"ای بی کفن رقیه...!"

تاریخ نوشت:

در زمان آیةالله سید محسن جبل عاملی، نزدیک بود قبر رقیه خاتون را آب بگیرد،
گفتند: بدن را از اینجا به جای دیگر منتقل کنید، چون ما نمی‏توانیم نهر را برگردانیم.
به آیةالله سید محسن گفتند: تو این کار را بکن.
سید غسل کرد و لباس سفید پوشید و دستور نبش قبر داد.
خاک را که برداشتند و به خشت لحد رسیدند، گفت: صبر کنید لحد را خودم بردارم. سید در قبر رفت، همینکه خشت بالای سر را برداشت دیدند سید افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی می‏گفت: ای وای بر من، وای بر من.
به ما گفته بودند یزید زن غساله و کفن فرستاده، ولی فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده، بدن معطر مثل گل.