قرار بود

یک قطره هم

به خیمه های حسین نرسد

و حالا عباس

با یک مشک پر از آب گوارا

راهی خیام است!

اینجاست که تمام جبهۀ دشمن

بسیج می شود

تا مشک زمین بخورد!

می دانستند مشک را بزنند

عباس را زده اند!