نمی خواست کسی را بکشد
می دانست هرکه را بزند
اهل دوزخ است
فقط دفاع می کرد از خودش
هنوز صدایش را می شنوم
"حسین سر جنگ با کسی ندارد
این شمشیر، این غلاف...!"
پی نوشت:
مهربانی ات را نمی فهمند چرا؟!
خدایا دق مرگ می کند مرا
این قصه های غصه ناک!
گفته اند که با چوب دستی...
کاش این طور باشد
چرا که دیده ام
زده به لب و دندانت ابن زیاد
با شمشیر...!
پی نوشت:
آه زینب!
دیوانه وار دارم می نویسم...
مثل نفس های آخر یک محتضر
که کلی وصیت دارد و چند نفس بی رمق !
بگذار سیر بنویسمت...
حالا که نشد سیر بببینمت...
و سیر برایت بگریم!
شش ماهه را که بوسید حسین
گفتند این شرک است و
مرده پرستی!!
باید آثار شرک را از زمین محو کنیم!!
و چنان شد
که شد!
به شریعه می رسد
می خواهد آب بنوشد
کسی فریاد می زند
به خیمه هایت حمله کردند حسین
تشنه باز می گردد...
این را گفتم تا بدانی امروز
پاسداری از خیمه های حسین
یعنی چه.....