این روزها بیشتر.
تا علی را می دید.
دست خودش هم نبود
بارها به خودش قول داده بود
جلوی علی...
اما نمی شد
گریه اش تمامی نداشت...
این روزها بیشتر.
تا علی را می دید.
دست خودش هم نبود
بارها به خودش قول داده بود
جلوی علی...
اما نمی شد
گریه اش تمامی نداشت...
وقتی شنیدند سرور زنان بهشتی...
جهنم را برگزیدند..
مزارش آشکار می شود در قم
همان که مرقد معصومه اش می نامیم...
از کار در خانه...
با اینکه دختر رئیس حکومت بود
دختر پیامبر
.........پی نوشت:
به خصوص دختران مسئولین بخوانند.
به سختی
از بسترش برخواست.
و شروع کرد به جارو زدن...
گرد گیری...
و شستن لباس بچه ها..
از همان روز اول
با خادمه اش قرار گذاشته بود.
یک روز کار خانه با او
روز دیگر با فضه...
و آن روز نوبت فاطمه بود...
روز آخرش...
برای زمین زدن فاطمه...
دیگر نیازی نبود به قفنذ و مغیره ...
شب غسل فاطمه....
جمله ای از محمد شده قاتلش...
با خود مرور می کند خاطرات شب عروسی را
" فاطمه امانت است یاعلی"
بدجور کینه ایی شدند.
می گفتند بارها خواستگاری کردیم جوابمان "نه" بود
باور نمی کردند حرف محمد را که این ازدواج امر خداست.
در محافل شبانه پچ پچ می کردند:
"کار،کارعلی است
محمدوفاطمه را جادو کرده..."