بعد دعوای ان شب کبوترها

و کتک کاریهای خانوادگی!!

چشمان کبوتر خانوم کور شد...


گویا دیشب می خواسته از این ور باغچه برود آنطرف

آقای گربه دستش را می گیردو می گوید

 "افتخار همراهی می دهید...!"

او هم از لج جفتش ، دست گربه را محکم فشار میدهد

صبح فقط بال هایش مانده بود و

چند پر سفید!!