یادی از کربلا کرد
دندان و پیشانی اش را شکستند...
یادی از کربلا کرد
دندان و پیشانی اش را شکستند...
خیمه ها را متصل بهم نصب کنند
و این پیامی است روشن برای هیئت ها...
بعد کشته شدن حسین
باید این داستان سینه به سینه نقل می شد...
ولی باورش سخت بود برهمگان
چگونه ممکن است پسررسول خدا اینگونه
نه نه امکان ندارد.
و این کاروان اسرا بود که
کربلا را از فراموشی، تحریف و افسانه شدن نجات داد.
و دشمن با دست خود آتش کربلا را روشن نگه داشت تا قیام قیامت.
همیشه از خود می پرسم
طلب آب از حسین محال است وباورنکردنی...
جواب من این است
او خدا را دید...
در کشاکش میدان نبرد...
و با خود گفت این که حسین است.
پس در خیمه گاه...
بازگشت
حسین را در خیمه گاه دید
خواست افشا کند
راز را
حسین دهانش را با بوسه ای مهروموم کرد.
در جنگ شعار حسین شده بود یامحمد!!!
و برای ادای نذرشان
راهی کربلا شدند...
حسین را کشتند
پشیمان شدند
نام خود توابین نهادند...
و توبه را از چشمم انداختند.